جدول جو
جدول جو

معنی براه افکنده - جستجوی لغت در جدول جو

براه افکنده
(بِ اَ کَ دَ / دِ)
مرکّب از: ب + راه + افکنده، براه افتاده. کنایه از بی ارزش و بی قدر و قیمت و منزلت: آن چوب خشک براه افکنده آخر بکار آید. (کلیله و دمنه) ، از خود درآوردن. جعل کردن.
- بربافتن دروغ، اختلاق. افک. افجار. فرابافتن. خرق. اختراق. افجار، از خود گفتن سخنی را و بربافتن آن بی شنیدن، مداهنه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
مرکّب از: ب + راه + افکندن، براه انداختن. بیدار کردن و راه نمودن. (آنندراج) :
رگ خواب است از افسردگیها رشته را تنگم
به هوئی این گران خوابان غفلت را براه افکن.
(آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
گذر کردن. رفتن راه.
- راه افکندن (فکندن) در جایی، کنایه از راه رفتن. (بهار عجم) (آنندراج) (ارمغان آصفی) :
آن حرم قدس چو واپس فکند
راه در اقصای مقدس فکند.
امیرخسرو دهلوی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا